محل تبلیغات شما

چه شد که اجرای حدود الهی جای خود را به علوم انسانی اسلامی داد؟ مگر قرار نبود کسب خمس و زکات و پرهیز از ربا گره گشای اقتصاد، اجرای احکام قصاص و حدود حلّال بزه اجتماعی، ذکر خدا آرام بخش دلها، نفی سبیل ت رابطه با جهان و خلاصه دوای همه دردها بوسیله اجتهاد ولی امر از دل قرآن و حدیث بیرون آید و قوانین مجلس با نظر فقهای شورای نگهبان تأیید یا رد شوند و عمل به رهنمودهای ولی فقیه جامع الشرایط چراغ روشن راه انقلاب؟ پس علوم انسانی اسلامی چیست که قرار است ماده خام خود را از قرآن و حدیث بگیرد و در کوره روش علمی عمل آورد؟ آیا این انقطاع از وحی نیست؟ این از نظر اقبال لاهوری درباره وحی استخراج نشده است که در مقاله احمدوند و سلگی [1] اینچنین صورتبندی می شود؟:


  "هرچه جانداري از نظر تکامل بالاتر برود، از قدرت غریزه کاسته می شود و به تدریج عقل جانشین غریزه می شود. ازاین رو انسان نسبت به حیوان، کمتر تحت تأثیر غریزه است. همان طور که موجودات در مراحل ابتدایی نیازمند غریزه هستند و به تدریج که نیروي حسو تخلیل و اندیشه در آنها رشد می کند از هدایت غریزي کاسته می شود، انسان نیز که امروزه دوران کودکی خویش را پشت سر گذاشته، دیگر نیاز .به وحی ندارد و عقل و ملکۀ نقادي می تواند جانشین وحی شود. او خاتمیت را با ابتناي بر تقسیم دوران زندگی بشر به دوران قدیم و جدید بیان می کند. از نظر وي، وحی پیامبر به دوران قدیم تعلق داشت، ولی روح تعالیم پیامبر که دعوت به مطالعه در طبیعت و تاریخ و تعقل است، به دوران جدید تعلق دارد. بنابراین وحی انقطاع می یابد اما تعقل، مطالعه در طبیعت و تاریخ - به مثابۀ روح حاکم بر تعالیم وحی - تداوم می یابد. وي پیامبر را ایستاده میان جهان قدیم و جهان جدید تصور می کند و سپس ظهور اسلام را به مثابۀ ظهور و ولادت عقلِ برهانیِ استقرایی تلقی می نماید. [1]"

 

یکی از مدعیات مدعیان علوم انسانی اسلامی غفلت علوم غربی از تجربیات درونی و الهام دینی است چیزی که در منظومه فکری اقبال وجود دارد:

"وي به سه منبع اصلی براي معرفت بشري اعتقاد داشت که شامل طبیعت یا تجربۀ علمی، تاریخ و تجربۀ درونی یا دینی می شود. او در کنار عقل و مطالعۀ تجربی طبیعت و نگرش هاي تاریخی، منبع دیگري را به نام تجربۀ درونی یا دینی - به مثابۀ گونه اي وحی که خاص انسان نیست - مطرح می کند. [1]"

 

با همه دشمنی مدعیان علوم انسانی اسلامی با علوم غربی اما دست یازی به روش علمی غربی را مجاز دانسته و حتی در مواردی داوری دستاوردهای علوم انسانی اسلامی را از روش غربی مدد می جویند. چنین نگرشی از سوی اقبال مطرح شده که این چنین صورت بندی شده است:

 

" او روش تجربى علوم و تقدیس طبیعت را امرى اسلامى و اساسى تلقى می‌کند که مورد غفلت مسلمین قرار گرفته استو با نگاهی خوش بینانه، گرایش به جنبۀ علمی اروپا را خالی از خطر می دانست، چراکه علم اروپایی را- بهخلاف فرهنگو تمدن اروپایی – دنباله رو و امتداد علم  ازاین رو برخلاف نیچه، مخالف علم نیست و حتی - اسلامی می دید [1]."

زمانی مخالفان سروش بر صور ترجمه بودن قبض و بسط شریعت و صراط های مستقیم و بسط تجربه نبوی دمیدند اما امروز همان طیف و دوستان شان بی سرو صدا اندیشه های کسی را پی می گیرند که منکر مهدویت و  معتقد به انقطاع وحی است. تیغ دو لبه اقبال، از یک سو بخت علوم انسانی اسلامی را می گشاید و از سویی سینه فقاهت و اجتهاد می شکافد.

 

[1] مبانی اندیشۀ فردریش نیچه و اقبال لاهوري باتأکیدبرانسان شناسی و فلسفۀ ی، محسن سلگی - شجاع احمدوند 1393

فیلسوف دُردکش زندگی یا دردکش جاودانگی

کارآمدی فهم معنای زندگی

اقبال علوم انسانی اسلامی، ادبار فقاهت و اجتهاد

علوم ,وحی ,اسلامی ,انسانی ,طبیعت ,دوران ,علوم انسانی ,انسانی اسلامی ,می کند ,به دوران ,را به ,علوم انسانی اسلامی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته ی برومند خاک ِ نُقره ای ِ روی ِ ماه :)